چگونه درب خیبر از جا کنده شد؟
تاریخ انتشار: ۲۲ فروردین ۱۳۹۷ | کد خبر: ۱۸۰۳۶۴۹۴
حضرت علی(ع) فرموند: قسم به خدا من با قوه جسمانی و بدنی درب خیبر را از جا نکندم بلکه با قوه الهی و ملکوتی که مرا در این کار یاری کرد، این کار را انجام دادم، همچنین فرموند: با قوه الهی توانستم آن را چهل ذراع (حدود 20 متر) پرت کنم.
به گزارش گروه رسانه های دیگر آنا، با استقرار حکومت اسلامی در مدینه یهودیان دشمنی خود با اسلام و حضرت پیامبر(ص) و مسلمانان را به صورتهای مختلف نشان دادند و در برخوردها و جنگهایی که با پیامبر(ص) داشتند مثل قریظه و بنی نضیر و.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در نتیجه سال هفتم هجرت پیامبر(ص) تصمیم گرفتند که کار یهود و قلعه خیبر را یکسره کنند. «خیبر» منطقه وسیع حاصلخیزی بود که در شمال مدینه به فاصله سی و دو فرسنگ، قرار داشت و دژهای محکم و متعددی داشت به گونهای که گفتهاند هفت قلعه تو در توی هم بود. به نامهای ناعم: قموص، کتیبه، نسطاة، شق، وطیح، سلالم.
طی حملههای نخستین قلعهها یکی پس از دیگری فتح شد، اما قلعه قموص یا ناعم که به اختلاف ذکر شدهاند، مقاومت جدی از خود نشان دادند و چون تلاش ابوبکر و عمر و مردی از انصار بینتیجه ماند، رسول خدا(ص) فرمودند: «فردا پرچم را برای فتح قلعه به دست کسی میدهم که خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست میدارند». فردای آن روز در حالی که حضرت علی(ع) درد چشم داشت از طرف پیامبر اسلام(ص) مأمور به فتح قلعه خیبر شد.
*چگونه امام علی(ع) درب خیبر را از جا کَند
حضرت علی(ع) پرچم را گرفت و نزدیک قلعه رفت و با یهودیان نبرد کرد و چون سپرش در اثر ضربت یک نفر یهودی از دست وی افتاد دری از قلعه را برداشت و سپر قرار داد و تا موقعی که فتح به انجام رسید، همچنان در دست داشت و پس از آنکه از کار جنگ فارغ شد آن را بر زمین انداخت ابورافع که راوی این روایت است میگوید: من و هفت مرد دیگر هر چه خواستیم آن را از جایش بلند کنیم نتوانستیم. در روایات دیگر آمده است که حتی 20 نفر و 30 نفر و برخی 40 نفر را نیز گفتهاند که نتوانستند آن در را بلند کنند و در روایتی آمده است پیامبر(ص) فرمود: علی در حالی پسری جوان بود، در قلعه خیبر را از جا کَند و حال آنکه 50 نفر نمیتوانستند این کار را بکنند.
این روایت هیچ منافاتی با هم ندارند، چرا که ابورافع میگوید ما هشت نفر نتوانستیم حتی در کنده شده را حرکت دهیم، در روایت بعد آمده است که 20 نفر امتحان کردند نتوانستند و 30 نفر نتوانستند بعد 40 نفر خواستند حرکت دهند نتوانستند و در روایت پیامبر(ص) هست اگر 50 نفر میخواستند در را از جا بکنند نمیتوانستند. اما آنچه که همه این اقوال را تأیید میکنند فرموده خود حضرت علی(ع) است که در دوران حکومت ظاهری خود به سهل بن حنیف یکی از فرمانداران حضرت نامه نوشت و در آن آمده است: «و الله ما قلعت باب خیبر بقوة جسدانیّة بل بقوة ربانیه»؛ قسم به خدا من با قوه جسمانی و بدنی درب خیبر را از جا نکندم بلکه با قوه الهی و ملکوتی که مرا در این کار یاری کرد این کار را انجام دادم، در جایی دیگر میفرماید: که با قوه الهی توانستم آن را چهل ذراع (حدود 20 متر) پرت کنم.
بنابراین حضرت علی(ع) در جنگ خیبر با حول و قوه الهی در حالی که در سنین جوانی بود و با اینکه خیلی از همرزمان آن حضرت نتوانستند قلعه خیبر را فتح بکنند، حضرت این کار را کرد و پهلوانان به نام یهود از قبیل «مرحب» را به درک واصل کرد و پیروزی ارزشمندی برای مسلمین و دین اسلام به ارمغان آورد.
*علت جنگ با یهودیان خیبر
به مناسبت 24 رجب سالروز فتح خیبر به دست امام علی(ع) مرکز پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم در پاسخ به این سؤال که علت جنگ خیبر و سایر جنگها با یهودیان در صدر اسلام چه بوده است، با توجه به اینکه اسلام به چه صورت به زندگی مسالمتآمیز با اهل کتاب اشاره دارد؟ مینویسد:
پیامبر اکرم(ص) که براساس دعوت اهل یثرب به این شهر رفته بودند، در بدو ورود به یثرب نام این شهر به خاطر حضور حضرت به مدینهالنبی تغییر یافت و به مدینه مشهور شد. در این شهر یهود در کنار اعراب غیر یهود و دو قبیله اوس و خزرج سکونت داشته و اکثریت ساکنان این شهر با آنان بود.(1)
پیامبر پس از برقراری پیمان برادری بین مسلمانان انصار و مهاجر(2) پیمان همزیستی مسالمتآمیز با یهود برقرار کرد. قبایلی از یهود که پیامبر با آنان پیمان بست عبارت بودند از بنی قینقاع، بنی نضیر و بنی قریظه، این سه قبیله در مدینه و حومه مدینه زندگی میکردند و کار کشاورزی و باغداری داشتند، مفاد این پیمان عبارت بود از:
1. یهودیان با دشمنان پیامبر همکاری نکنند و به آنان ابزار و اسب و... و اسلحه و ابزار نظامی ندهند.
2. هیچ اقدامی علیه پیامبر و مسلمانان انجام ندهند و به طور پنهان و آشکار حتی با اشاره و با زبان به آنان زیان نرسانند.
3. اگر بر خلاف این پیمان عمل کردند پیامبر حق دارد با آنان هر گونه برخوردی را که صلاح دیدند بنمایند، مجازات پیمان شکنان عبارت بود از توقیف اموال، اسارت و حتی کشته شدن که در متن قرارداد بین آنها و حضرت مقرر شده بود. طرف قرارداد پیمان و امضاکنندگان آن رئیس سه قبیله بنام مخیریق، حییّ بن اخطب و کعب بن اسد بودند که آن را تایید و امضاء کردند.
یهودیان مدینه دشمنی خود با مسلمانان را پنهان نکردند و پس از اندکی بر خلاف مفاد این پیمان چندین بار با مسلمانان مدینه درگیر شده و به آنان آزار می رساندند. آنان قبل از بعثت پیامبر از آمدن پیامبری از عرب بر اساس کتاب خود خبر میدادند و پیشگویی میکردند.(3)
اما پس از آمدن پیامبر(ص) به مدینه به انکار آن حضرت پرداخته و گفتند: وی پیامبر موعود تورات نیست، چنانکه در قرآن به این مسأله اشاره شده است.(4)
بدین ترتیب آشکارا و از طرق مختلف کارشکنی و پیمانشکنی یهود و ناسازگاری آنان با پیامبر شروع شد، آنان از هر راهی برای اختلاف افکنی میان پیامبر و مسلمانان و قبایل اوس و خزرج استفاده میکردند.(5)
با وجودی که تعهد داده بودند از آزار مسلمانان به هر نحو خودداری کنند، نه تنها به تعهدشان عمل نکردند، بلکه شخص پیامبر را نیز مورد اذیت و آزار قرار می دادند. در قرآن نیز به این مسائل پرداخته شده است. با مراجعه به تفاسیر آیات مزبور می توان به عمق کینه یهود با پیامبر پی برد. نظیر آیه «تحریف یهود».(6)
بنابراین پیامبر اکرم(ص) در ابتدا هرگز نه با آنان و نه با مشرکین دشمنی نداشت، بلکه آنان با پیامبری که قصد هدایت آنان را داشت، دشمنی و مبارزه میکردند. پیامبر(ص) بر اساس آیه «قُلْ یَا أَهْلَ الْکتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَی کلَمَةٍ سَوَاء بَیْنَنَا وَبَیْنَکمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِک بِهِ شَیْئًا وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ»(7) با همه برخورد مسالمتآمیز داشت، اما آنان نه تنها آیات قرآن را انکار میکردند، بلکه در دشمنی با پیامبر(ص) از هیچ تلاشی فرو گذار نبودند، از اینرو بود که پیامبر(ص) مطمئن شد که اینها هدایت نخواهند شد، بلکه در کار پیشرفت مسلمانان مانعتراشی کرده و با مشرکین مکه در نابودی مسلمانان همدست خواهند شد.
جنگ احزاب از جمله این اقدامات بود که یهود بر خلاف پیمان خود با مشرکین همکاری نمودند تا کار پیامبر و مسلمانان را یکسره کنند، آنان در تجهیز مشرکان همکاری جسته و به آنان در کارهای اطلاعاتی و جاسوسی علیه مسلمانان کمک میکردند. پیامبر از طریق وحی و از طریق اطلاعات کسب شده توسط افراد خود از این اقدامات کاملاً آگاه بود و منتظر فرصتی بود تا با آنان بر اساس پیمانشان برخورد کند، آنان علاوه بر جنگ احزاب در جنگ احد نیز اظهار داشتند که محمد در پی پادشاهی است، هیچ پیامبری این گونه شکست نخورده است.(8)
قبیله بنینضیر نیز توطئه ای برای کشتن و ترور پیامبر طراحی کردند. پیامبر برای حل مشکلی به اصرار خود آنان در میان آنان حاضر شده بود. در این هنگام شخصی را فرستادند که از پشت بام سنگی را بر سر پیامبر انداخته و حضرت را به قتل برساند که پیامبر از طریق وحی از این خبر آگاه شده و تصمیم گرفتند که با آنان برخورد کنند.(9)
یهودیان در جنگ احزاب نیز مشرکان را علیه مسلمانان تحریک میکردند و عامل اصلی این جنگ آنان بودند.(10) خودشان نیز در این جنگ با حضوری جدی آشکارا در مقابل پیامبر و مسلمانان صفآرایی کردند(11) و هیچگاه دشمنی خود را نتوانستند مخفی نگهدارند و همواره از هر فرصتی برای ضربه زدن به اسلام و مسلمین استفاده کردند.
بنابراین پیامبر هرگز در ابتدا با یهود جنگ نکرد و قصد جنگ با آنان را نداشت. همواره آنان آغازگر توطئه علیه پیامبر بودند و حضرت نیز همیشه منتظر وحی و دستور الهی بود تا کار را با آنان یکسره کند و به توطئه های آنان پایان بخشد. آخرین اقدام مهم پیامبر در مقابل یهود جنگ خیبر و فتح قلعه های آن توسط امیرمؤمنان(ع) بود که به قلع و قمع آنان انجامید و پس از آن دیگر یهود کاملاً شکست خورده و از آسیب رساندن به اسلام مایوس گردیدند. پیامبر اکرم در هر برخوردی با دیگران، در مرحله اول تابع وحی و خداوند بود و در مرحله دوم عملکرد و رفتار آنان برای پیامبر مهم بود. آیاتی که با خطاب «یا اهل الکتاب» آمده مخاطب آن بیشتر یهود و در برخی موارد مسیحیان هستند. قرآن یهودیان را برادران منافقین نامیده و دستور داده که پیامبر اکرم(ص) آنان را از سرزمین اسلام اخراج کنند.(13)
*پینوشتها:
1. ر.ک: ابن شبه، تاریخ مدینه المنوره. پیشوایی، تاریخ اسلام، ص191.
2. سبحانی، جعفر، فرازهایی از تاریخ اسلام، ص214.
3. اعراف: 157. بقره: 76 ـ 89 ـ 101 و...
4. حلبی، سیره حلبی، ج1، ص320.
5. ابن هشام، سیره، ج2، ص204 ـ 205.
6. نساء: 46 ـ مائده : 13.
7. آل عمران: 64.
8. واقدی، مغازی، ج1، ص317، حلبی، سیره، ج2، ص549.
9. واقدی همان، ج1، ص365 ـ 366.
10. پیشوائی، مهدی، تاریخ اسلام، ص250.
11. ابن سعد، طبقات، ج2، ص66.
12. طبری، تاریخ، ج2، ص135.
13. حشر: 2 و 11
منبع: فارس
منبع: آنا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت ana.press دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «آنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۸۰۳۶۴۹۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
آیتالله جوادی آملی: فریب، راه نیست و با آن نمیتوان زندگی کرد
آیتالله جوادی آملی ۱۹ اردیبهشت ماه در درس اخلاق خود به شرح فرازی دیگر از نهجالبلاغه پرداخت که متن سخنان ایشان به شرح زیر است؛
حضرت امیر(ع) در تعبیر زیبایی فرمودند: الدُّنْیَا دَارُ مَمَرٍّ، لَا دَارُ مَقَرٍّ؛ وَ النَّاسُ فِیهَا رَجُلَانِ، رَجُلٌ بَاعَ فِیهَا نَفْسَهُ فَأَوْبَقَهَا، وَ رَجُلٌ ابْتَاعَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَهَا. دنیا قرارگاه نیست و قرارگاه، آخرت است که ما در آنجا ثابت میشویم و نه ساکن؛ لذا اگر میلیاردها سال هم آنجا باشیم خسته نمیشویم؛ خستگی برای ساکن است و نه ثابت؛ فرشتگان میلیاردها سال زنده هستند و خسته نشدهاند پس ما در آخرت به دارالقرار میرسیم و خسته هم نمیشویم گرچه با همین بدن خواهیم رفت. لذا فرشته مرگ ندا میدهد و میگوید هر چه جمع کنید از شما گرفته خواهد شد.
دنیا دار عبور است ولی برخی کودک ۸۰ و ۹۰ ساله هستند لذا در این سن هم فقط دائما این حرفها را میزنند که ما اینقدر راه میرفتیم و میخوردیم و افتخار به چیزهای بچهگانه میکنند. اینها در زمان حرکت کردهاند نه در مسائل دینی؛ فرمود برخی ابنای دنیا هستند و دنیای دار مقر نیست و دار ممر است. برخی خود را فروختهاند زیرا هر صحنهای پیش بیاید در آن حاضرند و خودفروشی کرده ولی عدهای در دنیا با خدا معامله کردهاند و بدن و حیات و جانشان را داده و شرف و انسانیت را خریدهاند و آزاد شدهاند؛ جهاد اکبر و اصغر کرده و با کوشش فراوان خود را خریدهاند. پس در همین سرزمین یک عده برده و یک عده هم آزاد میشوند.
حضرت امیر(ع) خود را سخنگوی قرآن معرفی کرده است گرچه همه از قرآن بهره میبرند؛ ولی ایشان فرمود که قرآن را باید مورد استنطاق قرار داد و من آن را به استنطاق در میآورم و من سخنگوی قرآن هستم. قرآن دنیا و مردم دنیا را معرفی و وظیفه انسانها را در دنیا معرفی کرده است؛ فرمود: این دنیا شامل کودکی، نوجوانی، جوانی، سالمندی و پیری است؛ شیخ بهایی فرمود وضع مردم در این ادوار تاریخی در سوره حدید بیان شده که فرموده است: اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ ۖ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطَامًا ۖ وَفِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ ۚ وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ.
انسان یا کودک است و دنبال بازی، یا دنبال اشتغال و مراحل بعد تا پیری است که برای او «دارم دارم» مطرح است. پس دنیا از دوره کودکی تا پیری به این چند قسمت قابل تقسیم است؛ لعب و لهو؛ لعب، لعاب دهان است که هیچ کسی با سرگرمی و لعاب سیر نمیشود و با دست خالی برمیگردد. اگر تشنه بخواهد خود را با لعاب دهن سیراب کند فریب خورده است. خداوند در این آیه نتیجه گرفته است که این ادوار پنجگانه در نهایت متاع غرور و فریب است.
استعمار مورد پسند خداخداوند این دنیا که سراسر نور است و هر چیزی در زمین آیتی است تا ما را به الله برساند آفریده است و فرمود من شما را استعمار میکنم؛ استعمار هم دو نوع است یکی پلید و دیگری مطلوب؛ خداوند در سوره هود فرمود من شما را استعمار میکنم یعنی از شما میخواهم زمین را آباد کنید و از دل کوه، معدن بیرون بیاورید؛ من از شما میطلبم که سرزمین خود را آباد کنید. وَإِلَیٰ ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا ۚ قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَٰهٍ غَیْرُهُ ۖ هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ ۚ إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُجِیبٌ؛ ما همه نعمات را به شما دادهایم و همت کنید تا کشورتان آباد شود و نباید منتظر دیگران باشید؛ بنابراین آبادنی و عمارت فقط برای مساجد نیست بلکه فراوان میتوان «انما یعمر» را مورد استدلال قرار داد.
پس عدهای در همین دنیا خود را خریدند که خدا از آنان به عنوان شهدا و مجاهد و .. یاد کرده است؛ برخی در مورد پیامبر(ص) گفتهاند که نباید تعبیر رحلت در مورد ایشان به کار برود؛ در قرآن از شهدای جبهه به عنوان شهید یاد نشده است و از کسانی که مقتول در راه خدا هستند به عنوان شهید یاد شده است؛ شهید قرآنی، شاهد است و پیامبر هر امتی هم شاهد اعمال امت خود است پس پیامبر هم شهید امم و هم شهید بر همه شهدا و انبیاء است: فَکَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَجِئْنَا بِکَ عَلَیٰ هَٰؤُلَاءِ شَهِیدًا؛ بنابراین اگر حضرت امیر تعبیر به شهید قرآنی کرده است مراد این نوع شهید است.
خدا از همه طلب کرده است که زمین را آباد کنیم و ابادانی زمین به این نیست که منتظر کسی باشیم؛ سفارش به اقتصاد مانند سفارش به راهپیمایی نیست بلکه نیازمند علم و فن و مدیریت است؛ فرمود بروید کار کنید ولی بعد از اینکه درس خواندید یا اینکه از افراد درس خوانده استفاده کنید. مرحوم صاحب وسائل در جلد ۱۷ صفحه ۴۰ و ۴۱ این روایت را نقل کرده است که از امام باقر(ع) از وجود امیرالمؤمنین نقل کرد که من وجد ماء و ترابا ثم ...؛ کسی که آب و خاک دارد و دست فقر به سوی دیگران دراز کند خدا او را از رحمتش دور میکند؛ اینکه انسان از متخصص استفاده نکند و متخصص تربیت نکند و بعد بگوییم کار کنید، نمیشود؛ اقتصاد از پیچیدهترین علوم است. فرمود کسی که آب و خاک دارد و فقیر است دور از رحمت خداست. پیامبر(ص) هم فرمودند اگر گفته شد یک ساعت دیگر قیامت خواهد شد و نهالی در دست شما هست؛ این نهال را بکار و بمیر؛ آیا این حرف، بوسیدنی نیست؟
اختلاسگران خود را برده دنیا قرار دادهاندبنابراین عدهای خود ر ا در دنیا خریدند و خدا از آنان به عنوان مقتول فی سبیل الله یاد میکند و اینها شهید هستند؛ در سوره مبارکه توبه، آیه ۱۱۱ فرمود: إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَیٰ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ ۚ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ ۖ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِیلِ وَالْقُرْآنِ ۚ وَمَنْ أَوْفَیٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ ۚ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُمْ بِهِ ۚ وَذَٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ. برخی خود را به دنیا میفروشند و خود را برده قرار میدهند و اختلاس میکنند.
البته گاهی کسی در عرصه قلم و کار فرهنگی تلاش میکند و او هم باید تا آخرین لحظه عمر دست از تلاش برندارد کما اینکه کسانی چون بوعلی سینا اینطور بودند. ما در اسلام شخصیتهایی داشتیم که نه استاد داشت و نه شاگردی در حد خودش متولد شد حتی بهمنیار هم که انسان فحلی است در سطح او نبود. ابوریحان بیرونی وصیت کرد وقتی من ُمردم با برادههای تراشیده شده نِی که با آن کتاب مینوشتم آب گرم کنید و مرا غسل دهید زیرا حاصل یک عمر قلمزدن من است؛ ما چنین عالمانی داشتیم و کتب گذشته به وسیله این افراد حفظ شده است و نوشته شده است.
خدا تاکید فرمود کسانی که با من معامله کردند خود را خریدند و آزاد کردند و این کم مقامی نیست که خدا بفرماید: هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَمَلَائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ ۚ وَکَانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیمًا؛ خدا و ملائکه صلوات میفرستند نه صلوات افراد عادی مانند ما؛ پس ما و مسئولان نه باید راه کسی را ببندیم و نه بیراهه برویم؛ فریب، راه نیست و با آن نمیتوان زندگی کرد زیرا خود انسان گرفتار میشود. دین اسلام حتی فریب یک حیوان را جایز نمیداند و پیامبر(ص) وقتی فردی میخواست اسبش را فریب دهد او را نهی کرد. برخی تعابیر در مورد حیوانات وجود دارد حالا میشود ملتی را با دروغ، فریب دهیم؟
منبع: ایکنا (خبرگزاری بینالمللی قرآن)